جامعه شناسان بر قدرت بيشتر رسانه هاي تلويزيوني در مقابل ساير رسانه ها تاكيد مي ورزند و در برخي موارد از تلويزيون به عنوان پرقدرت ترين رسانه نام مي برند.
تلويزيون از حدود سالهاي 1950 به بعد به صورت كالاي مصرفي عمومي مطرح شد؛ خانواده ها به سرعت آن را پذيرفتند و در محدوده هاي خانوادگي وارد كردند.
اين رسانه ها نسبت به ساير رسانه ها مزايايي دارد كه پخش و گستردگي آن را در ميان عموم امكان پذير مي باشد. بر خلاف مطبوعات كه خواننده بايد دست كم سواد و يا حتي در بسياري موارد، سواد و فرهنگ بالا داشته باشد. به طور كلي تلويزيون بهترين رسانه براي افراد بي سواد يا كم سواد است.
نتايج تحقيقات مختلف از جذب شدن كودكان به سوي تلويزيون هم خبر مي دهد.
با ورود يك دستگاه تلويزيون به خانه، تغييراتي در شيوه هاي رفتاري خانواده ها ديده مي شود، اكثر گرد هم آييهاي شبانة خانواده به دور تلويزيون و به خاطر برنامه هاي آن است.
با وجود آن كه افراد خانواده با يكديگر صحبت مي كنند، مشاهدات نشان داده است كه اين ارتباطات بريده، بريده و معمولاً در ضميمة برنامه هاي تلويزيون است و تجارب و اميال افراد را در بر نمي گيرد.
در عين حال مشاهده شده است كه تلويزيون ساعات بودن در خانه را طولاني تر مي كند. با توجه به اين داده ها مي توان گفت كه تلويزيون به عنوان عضوي از خانواده شناخته شده است. در تحقيقات مختلف مشاهدهشده است كه معمولاً قشري كم درآمد و كم سواد جامع بيشتر از افرادي با درآمد بالا و سواد بالا از تلويزيون استفاده مي كنند.